هجرت | بخشی از سفرنامۀ حج رحیم مخدومی باعنوان «یارکجاست؟»
شنبه 8 خرداد
اتوبوسهای بیسقف برای حمل حجاج به عرفات مهیا شده و ما را در بستن بار سفر به تلاطم انداختهاند. به هر ترتیب سوار میشویم. اتوبوسها به راه میافتند. باد گرم از سقف باز و پنجرههای بیشیشۀ اتوبوس به داخل میپیچد و هم عرق تنمان را خشک میکند، هم گرد و غبار نشسته بر صندلیها را به خوردمان میدهد. بازهم صدرحمت به اتوبوسهای جنوب شهر خودمان. بگذریم. حج اکبر را آغاز نماییم، حج تمتع. یکبار دیگر با کفن آشتی کردهایم. باز امتحانی در راه است. امتحانی و فرصتی دیگر. مثل تمام طول زندگی مملو است از امتحانها و فرصتها برای کسانی که در امتحانات قبلی هول شده، و یا غفلت نمودهاند.
به راستی که خداوند چقدر صبور است و بنده چقدر جسور.
یکبار دیگر محرم شدهایم اما این بار در خود مکه. یعنی که از این جا به بعد ادامۀ راه است نه تکرار راه. در ابتدای راه محرم شدیم. تا شاید به سلاح اخلاص، پاکی و بیآلایشی مسلح شویم، از همه دل بکنیم و دل به یکی بسپاریم. سپس خود را به رودی سپردیم تا شاید به او منتهی شویم. وقتی به او رسیدیم که در مقام ابراهیم بودیم. یعنی برای رسیدن به او باید ابراهیم شد. وقتی به او رسیدیم که در راه هاجر بودیم. یعنی برای او از حاجی، تبر ابراهیم میخواهد و سعی هاجر.
اما اینها همه یک آمادگی بود برای ادامۀ راه. راهی که خدایی است اما خدایان دیگری برای انحراف رهرو به بیراهههای دیگر، بر سر راهش ایستادهاند. پس ادامه راه بدون برداشتن معبر امکانپذیر نیست. حاجی اگر بدون عرفات و مشعر و منی حج کند ... به نام خدا نماز خواهد خواند اما درخدمت شیطان. چه بسا شیطان را اشتباه خواهد گرفت. چرا که عرفان عرفات را نگذرانده و در مشعر به شعور نرسیده است. لذا بر گوسفندان گرگی خواهد نمود و بر گرگان گوسفندی. در حالیکه سلاح و خشم و قدرت دارد و شاید عشق به اسلام نیز. اما در آغوش دشمن عشوه خواهد رفت و بر دوست خرده گرفته و عقدهها را بر سر او خالی خواهد کرد. سلاح را به سمت کسی خواهد گرفت که قصد داشته او را از نوکری درآورد. او میخواسته این را آقا کند، این میخواهد او را سرکوب نماید. این است سرنوشت حج بدون برائت. حج بدون برائت حج بدون منا است. حج بدون منی حج بدون عرفان و شعور است. حجی که در آن اسرائیل رمی نشود، ابراهیم در فلسطین سر بریده میشود و اسلام در بوسنی، کشمیر، مصر و الجزایر. و مسجد بابری در هند. و شیعه در اسلام. حجی که در آن آمریکا رمی نشود، اسلام رمی خواهد شد. آن هم چه رمیِ خونآلودی در زیرپل حجون. رمیی عمیق و ریشهای، با تبدیل همۀ بناهای اسلامی و بناهای اروپایی. مساجد اینجا بیشتر شکل کلیساست تا مسجد. و مکه شکل آسمانخراشهای ساحلی اروپاست تا زادگاه اسلام و پیامبر صلیاللهعلیهوآله.
آسمان کمکم رو به تاریکی است. بعد از حدود یک ساعت طی طریق به منطقۀ پردرختی میرسیم شبیه به پارکهای جنگلی. خیابانهای صاف و صوف و جدولهای منظم این شباهت را بیشتر جلو مینماید.
تابلوی بزرگی بر سر راه، پاسخ ابهام همه را میدهد: «بدایة عرفات»
اینجا ابتدای صحرای عرفات است. هرچند الان پارک است، اما روزگاری پیش صحرایی بوده است وسیع. مملو از کوه و تپه و سنگلاخ. سرشار از حرارت و محیطی برای تفکر، اندیشه و سرانجام شناخت.
حالا اردوگاهی است پر از سبزه و درخت. محیطی برای تفرج و تفنن. این چادرهای تو در تو، زیر این درختچههای کوتاه و پرشاخ و برگ و زمزمهها و سر و صداهای جوراجور اطراف و صدای اتومبیلها و هلیکوپترها و دم و دستگاههای یکبار مصرف و غذاهای زیرچادری و ریز و نرم که با زیراندازها و موکتهای کف چادر یکی شده است...
مردان جبهه را به یاد اردوگاههای کارون و کوثر و جاهای دیگر میاندازد، دانشآموزان را به یاد اردوگاههای شهید باهنر و میرزا کوچکخان و اردوگاههای دیگر رامسر و مردان زندگی بیدغدغه و آسوده خیال را به یاد کلاژهای ساحلی. هرکس نگاهی دارد و برداشتی، اما فقط یک نگاه و برداشت صحیح است. در این گیر و دار وانفسا باید آن یکی را شناخت و بدان عمل کرد. این است که در کاخ فرعون، موسی شدن مشکل است و منحصر به فرد و در حج ابراهیمشدن، دلانگیز.
یار کجاست؟، رحیم مخدومی، انتشارات رسول آفتاب، ص102-104